نامگذاری خليج فارس
کهنترين نام خليج فارس، که در کتيبههای آشوری آمده است، نارمرتو (Nar-Merratu) به معنای دريای تلخ است که به شوری بسيار زياد آب اين دريا اشاره دارد. در تنگهی هرمز کتيبهای از داريوش اول (داريوش بزرگ) به دست آمده است که در آن به زبان پارسی باستان چنين مفهومی نوشته شده است:"دريايی که از پارس میرود." اين خليج را از زمان ساسانيان دريای پارس میگفتند. فلاويوس آريانوس، تاريخنگار يونانی که در سدهی دوم پس از ميلاد زندگی میکرده است، در آثار خود از اين خليج با نام پرسيکوس (persikon Karitas) ياد کرده که به معنای خليج پارس است. استرابن، جغرافیدان يونانی، که در سدهی اول پس از ميلاد میزيست، همين نام را به کار برده است. در کتابهای لاتين سدههای ميانه(قرون وسطی)، نام پرسيکوس سينوس (persicus sinus) يا پرسيکوم ماره (persicus mare) به کار رفته است. در ديگر زبانها زندهی دنيا نيز واژهی پرسيکوس با دگرگونی اندک به کار رفته است.
دانشمندان مسلمان، چه عربتبار و چه ايرانیتبار، در همهی کتابهای جغرافيايی و تاريخی، از خليج فارس با نام بحرفارس، البحرالفارسی يا خليجفارس ياد کردهاند. مسعودی، تاريخنگار و جغرافیدان عرب که در سدهی چهارم هجری میزيسته و طی سفری از بغداد به خليج فارس و سپس کرمان، ورارود(ماوراءالنهر) و چين رفته است، میگويد که: "دريای عمان دنبالهی بحر فارس است". اصطخری، جغرافیدان ايرانی سدهی چهارم هجری و ابنحوقل بغدادی نيز چنين نظری داشتهاند و در آثار خود همواره ا ز " بحرفارس" ياد کردهاند. از ديگر دانشمندان و پژوهشگران مسلمان، که در آثار خود به نام خليج فارس اشاره کردهاند، برپايهی پژوهش محمد جواد شکور، میتوان نمونههای زير را نام برد :
• ابنفقيه در کتاب البلدان (تاليف 279 قمری )؛ با نام بحر فارس
• ابنرسته در کتاب الاعلام النفيسه(تاليف 290 قمری)؛ خليج الفارسی
• ابنخردادبه در کتاب المسالک و الممالک(سدهی سوم هجری)؛ بحر فارس
• سهراب در کتاب عجايبالاقاليمالسبعه(سدهی سوم هجری)؛ بحر فارس
• بزرگبنشهريار در کتاب عجايب الهند(تاليف 342 قمری)؛ بحر فارس
• اصطخری در کتاب المسالک الممالک و در کتاب الاقاليم(سدهی چهارم هجری)؛ بحر فارس
• ابنمطهر در کتاب البدء و التاريخ(تاليف 355 قمری)؛ خليج الفارس
• ابنحوقل در کتاب صورهالارض(تاليف 367 قمری)؛ بحر فارس
• مسعودی در کتاب مروجالذهب و در کتاب التنبيه و الاشراف(سدهی چهارم هجری)؛ بحر فارس
• ابوريحان بيرونی(درگذشته به 440 قمری) در کتاب التفهيم ،خليج پارس و دريای پارس؛ در کتاب قانون مسعودی، دريای فارس و در کتاب تحديد نهايات الامانی، بحر فارس
• نويسندهی ناشناخته در حدود العالم من المشرق الی المغرب(تاليف 372 قمری)؛ خليج فارس و دريای پارس
• مقدسی در کتاب احسنالتقاسيم فی معرفه ال ا قاليم(تاليف 375 قمری)؛ بحر فارس
• محمدبننجيب در کتاب جهاننامه(سدهی چهارم هجری)؛ بحر پارس
• ابنبلخی در کتاب فارسنامه(تاليف 500 قمری)؛ بحر فارس
• طاهر مروزی در کتاب طبايعالحيوان(تاليف 514 قمری)؛ الخليجالفارس
• شريف ادريسی در کتاب نزههالمشتاق(سدهی ششم هجری)؛ بحر فارس
• ياقوت حموی در کتاب معجم البلدان(سدهی ششم هجری)؛ بحر فارس
• زکريای قزوينی در کتاب آثار البلاد(سدهی ششم هجری)؛ بحر فارس
• انصاریالدمشقی در کتاب نخبهالدهر(سدهی هشتم هجری)؛ بحر فارس
• ابوالفداء در کتاب تقويم البلدان(سدهی هشتم هجری)؛ بحر فارس
• شهابالدين احمد نويری در کتاب نهايهالادب(سدهی هشتم هجری)؛ خليج فارس
• حمدالله مستوفی قزوينی در کتاب نزههالقلوب(سدهی هشتم هجری)؛ بحر فارس
• ابوحفضابنالوردی در کتاب خريده العجايب(سدهی هشتم هجری)؛ بحر فارس
• ابنبطوطه در کتاب رحله(سدهی هشتم هجری)؛ بحر فارس
• قلقشندی در کتاب صبحالاعشی(سدهی نهم هجری)؛ بحر فارس
• حاجیخليفه در کتاب جهاننما(سدهی يازدهم هجری )
• شمسالدين محمد سامی در کتاب قاموس الاعلام(سدهی سيزدهم هجری)؛ خليج بصره
• البستانی در دايرهالمعارف البستانی(سدهی نوزدهم ميلادی)؛ الخليج العجمی
پيشينهی دريانوردی
پيشينهی دريانوردی در خليج فارس به گذشتههای بسيار دور، دستکم دو هزار سال پيش از ميلاد، می رسد. مردمان تمدنهای سومر، آکاد، عيلام، همواره بين ميانرودان(بينالنهرين) و موهنجودارو در درهی سند، از اين راه دريايی در رفت و آمد بودند. کاوشها و پژوهشهای چند دههی کنونی نشان داده است که فينيقیها، مردمانی آريايینژاد که در سرزمينهای ساحلی دريای مديترانه(لبنان، بخشهايی از سوريه و فلسطين) زندگی میکردند، نخست در جزيرهها و سرزمينهای پيرامون خليج فارس زندگی و دريانوردی میکردند. پس از روی کار آمدن هخامنشيان در ايران، داريوش اول برای کشف سرزمينهای تازه از دريانوردانی برجستهی ايرانی، فينيقی و ساترابهای يونانینشين امپراتوری پارس خواست که برای شناخت بيشتر آسيا و ديگر سرزمينها به دريانوردی بپردازند. به نظر میرسد در زمان همين پادشاه بود که شناخت ايرانيان از خليج فارس بيشتر شد.
با اين همه، کهنترين سند پيرامون دريانوردی در خليج فارس به سدهی چهارم پيش از ميلاد باز میگردد . در آن زمان، دريانوردی به نام نيارخوس به فرمان اسکندر مقدونی برای کاوش در سرزمينهای نه چندان شناخته به سفر دريايی پرداخت. او سفر خود را در يازدهمين سال فرمانروايی اسکندر آغاز کرد و از مصب رود سند به دهانهی تنگ هرمز و از آنجا به آبهای خليج فارس رفت و سرانجام در ساحل رود کارون لنگر انداخت. او در اين سفر از راهنمايی چند دريانورد ايرانی، از جمله بگيوس پسر فرناکه، هيدارس بلوچ و مازان قشمی بهرهمند بود و ماجرای سفر دريايی 146 روزهی خود را در سفرنامهای نوشت که اصل آن از بين رفته، اما چکيدهای از آن در کتاب يکی از تاريخنگاران سدهی نخست پيش از ميلاد به عنوان لشکرکشی اسکندر، برجای مانده است. او هنگام دريانوردی در خليج فارس با فانوسهای دريايی بزرگی روبهرو شده بودکه تا آن زمان مانند آن را نديده بود و در سفرنامهی خود از آنها به عنوان يکی از شگفتیهای سفرش ياد کرده است.
در زمان ساسانيان، شاپور دوم(ذوالاکتاف) پس از تصرف همهی جزيرههای خليجفارس برای جلوگيری از يورش عربهای باديهنشين، جزيرههای بحرين را به صورت ساخلو ( پادگان نظامی) درآورد. پس از ورود عربهای مسلمان به ايران و شکست ساسانيان، سراسر خليج جولانگاه بازرگانان مسلمان شد. اما پس از کاهش نفوذ خليفههای عباسی، فرمانروايان آلبويه(سدهی چهارم هجری/دهم ميلادی) بار ديگر عمان و بحرين را بخشی از ايران کردند. از آن پس، عمان و بحرين و جزيرههای پيرامون آن، تا نزديک يک سده بخشی از ولايت فارس به شمار میآمد و دولت آلبويه فرمانروايانی را برای ادارهی اين منطقهی دريايی به سيراف و کيش میفرستاد. اين دو بندر از نظر بازرگانی به چنان اهميتی رسيدند که کشتیهای چينی بری خريد و فروش کالا در آنجا پهلو میگرفتند .
خليج فارس در زمان سلجوقيان نيز اهميت زيادی داشت. البته، تورانشاه سلجوقی، از سلجوقيان کرمان، مرکز بازرگانی دريايی را از سيراف به کيش جابهجا کرد و آرام آرام از اهميت سيراف کاسته و بر اهميت کيش افزوده شد. اتابکان فارس(قرن هفتم هجری/سيزدهم ميلادی) به فرمانروايی اميران کيش پايان دادند و جزيرهی هرمز را مرکز بازرگانی دريايی کردند. در آن دوران، اهميت بازرگانی خليج فارس به اندازهای بود که پيش از کشف دماغهی اميدنيک به کوشش واسکو دیگاما (Vasco de Gama) ، دريانورد پرتغالی، خريد و فروش ادويه و ابريشم و ديگر کالاهايی که برای بازارهای اروپايی اهميت بسياری داشت، از راه خليجفارس به دجله و سپس از ميانرودان و باديه شام به بندرهای سوريه در ساحل شرقی مديترانه، انجام میگرفت و بازرگانان ونيزی کالاها را از اين بندرها به اروپا میبردند .

بيگانگان در خليج فارس
شکلگيری دولت عثمانی و کشورگشايیهای عثمانیها به کاهش ارتباط اروپايیها با شرق انجاميد، چرا که آنها با سيطره بر ساحل دريای سياه، مديترانه و تسلط بر مصر و حجاز، نفوذ زيادی بر اين راه بازرگانی پيدا کردند و از اين رو، اروپائيان از دسترسی آسان به کالاهای چينی و ايرانی محروم شدند و بايد هزينهی زيادی میپرداختند. کشمکشهای بين ايرانيان و عثمانیها نيز بر ناامنی راهها افزوده بود. از اين رو، پرتغالیها به فکر افتادند که با دور زدن آفريقا به خليج فارس بيايند و کالاهای ايرانی و مرواريد خليجفارس را بخرند و آنها را برای فروش به هند ببرند. سپس، ادويه و کالاهای هندی را از راه بندر گوا در ساحل هند، خريداری کنند و با دور زدن دوبارهی آفريقا به اروپا ببرند. بنابراين، دريانورد پرتغالی به نام آلبوکرک (Albuquerque)در سال 1507 ميلادی برای رسيدن به اين هدف به جزيره ی هرمز وارد شد و آن جزيره از سال 1515 تا 1622 به اشغال پرتغالیها درآمد.
پرتغالیها طی سدههای 16 ميلادی توانسته بودند سراسر خليجفارس را زير نفوذ خود درآورند و رفت و آمد کشتیها با اجازهی آنها و پرداخت حق گذر انجام میشد . در سالهای پايانی اين سده، انگليسیها و هلندیها نيز کوشيدند در اين منطقه نفوذ پيدا کنند. با اين همه، پرتغالیها همچنان نفوذ خود را داشتند و میکوشيدند بندر بصره را نيز در فرمان خود بگيرند. اما هنگامی که در سال 1587 ميلادی شاه عباس صفوی در ايران به قدرت رسيد، بر آن شد که پرتغالیها را از منطقهی خليجفارس بيرون کند. از اين رو، پس از آن که در 1621 ميلادی خيالش از سوی عثمانیها تا اندازهی آسوده شد، برادران شرلی انگليسی (سر رابرت شرلی و سر آنتونی شرلی) را به ايران دعوت کرد تا به کمک آنها پرتغالیها را شکست دهد. سرانجام، امامقلیخان، سردار ايرانی، توانست پرتغالیها را به کمک کشتیهای انگليسی در 23 آوريل 1622، شکست دهد و پرچم پرتغال را، که بر فراز قلعه هرمز در اهتزاز بود، پايين آوردند .
با اين همه، بيرون رفتن پرتغالیها راه را برای نفوذ انگليس و هلند در خليجفارس هموار کرد. هلندیها چند بنگاه بازرگانی در برخی بندرها و جزيرههای خليجفارس برپا کردند و حتی رقيب بازرگانی انگليسیها شدند. در آن زمان شرکت هند شرقی هلند نفوذ زيادی در جزيرههای اندونزی داشت و داد و ست ادويه را در انحصار خود گرفته بود. هلندیها در زمان شاه عباس دوم توانستند در صادر کردن ابريشم ايران حق مساوی با انگليس دريافت کنند و در کشمکش با شاه سليمان صفوی برای دريافت امتيازهای بيشتر، برخی جزيرهها و بندرهای ساحلی را تا 11 ماه در فرمان خود گرفتند.
در سالهای پايانی دوره صفوی، به سبب هرج و مرج پس از يورش افغانها به ايران، انگليسیها از فرصت به وجود آمده بهره گرفتند و نمايندگان کمپانی هند شرقی بيش از پيش در منطقهی خليج فارس نفوذ پيدا کردند. آنها آرامآرام برخی از شيخهای عرب را در جزيرهها و سرزمينهای ايران در منطقهی خليج فارس به قدرت رساندند و از آنها در برابر ايران پشتيبانی کردن د. مهمترين آنها گروهی به نام خوارج عمان بود که بحرين را گرفتند و هرمز، کيش و قشم را بخشی از عمان کردند. شاه سلطان حسين صفوی از انگليسیها، هلندیها و فرانسویها برای سرکوبی خوارج کمک خواست، اما نتيجه نگرفت و بهناچار از پرتغالیها کمک خواست. پرتغالیها در سال 1719 ميلادی به خوارج يورش آوردند و آنها را شکست دادند. پس از آن، عمان به درگيریهای درونی دچار شد و قبيلهای از عربهای ايران به نام آلهوله، بحرين را که نزديک 10 سال زير فرمان خوارج بود، گرفتند.
با روی کار آمدن نادرشاه افشار و فروکش کردن هرج و مرجهای سالهای پايانی حکومت صفويان، فرصتی ديگر فراهم آمد که ايرانيان نفوذ خود را بر خليج فارس بازيابند. سردار محمدتقیخان توانست بحرين و مسقط را تصرف کند و نادر با به آب انداختن 30 فروند کشتی در خليجفارس تا اندازهای در ايجاد نيروی دريايی در آبهای جنوب ايران کوشيد. اما آن نيرو نتوانست در برابر نيروی دريايی انگليس چندان پيروز باشد. پس از کشته شدن نادر و هرج و مرج دوباره در ايران، استعمارگران توانستند فعاليتهای ضدايرانی خود را از سر گيرند. از جمله، در سال 1167 هجری نيپهوزن ( Kniphavsen ) نمايندهی کمپانی هلندی، جزيرهی خارک را اشغال کرد.
فرمانروايی کريمخان زند با اوج کشمکشهای فرانسه و انگليس بر سر هندوستان همراه بود. فرانسویها در سال 1759 ميلادی به بندر عباس يورش آوردند و مرکز بازرگانی انگليسیها را در آن شهر نابود کردند. انگليسیها مرکز بازرگانی خود را به بصره، که در فرمان عثمانیها بود، جابهجا کردند و چون هلندیها نيز مرکز بازرگانی خود را در بوشهر بسته بودند، زيان بسياری به بازرگانی ايران وارد شد. در همان زمان، شيخ بندر ريگ به نام ميرمهدا، که دير زمانی خود را رعيت و فرمانب ر دار دولت ايران میدانست، از هرج و مرج در ايران و رقابت هلند و انگليس بهربرداری کرد و عليه صادقخان، والی فارس و برادر کريمخان شورش کرد. اما صادقخان توانست آشوب ميرمهدا را سرکوب کند. ميرمهدا پيش از از آن که به بيرون فرار کند، همهی سپاهيان و بازرگانان هلندی را کشت و به اين ترتيب به تسلط هلندیها بر خليجفارس پايان داد. کريمخان زند، ميرمهدا را که به دريازنی روی آورده بود، توسط زکیخان تعقيب کرد و سرانجام ميرمهدا در بصره کشته شد. با تصرف بصره توسط صادقخان ، برادر کريمخان ، تسلط ايران بر دهانهی خليج کامل شد.
شيخنشينهای خليج فارس
با مرگ کريم خان زند و فرارسيدن سومين هرج و مرج در ايران که با درگيریهای آقامحمدخان قاجار با روسيه در گرجستان همراه شد، انگلستان وضعيت خود را در خليج پايدارتر کرد. انگلستان به بهانهی مبارزه با بردهفروشی و دريازنی اميران شارجه و رأسالخيمه را، که به قواسم يا جواسم مشهور بودند، طی جنگهايی(1819-1808) به تسليم شدن واداشت. سرانجام، جواسم در 22 دسامبر 1819، پرچم سفيد تسليم را برافراشتند و خود را تحتالحمايه(در پشتيبانی) بريتانيا قرار دادند. در آن زمان، فتحعليشاه پادشاه ايران بود و بیلياقتی او سبب شد که استعمار بريتانيا بتواند به همه هدفهای استعماری خود برسد.
با آنکه حاکمان بحرين و ديگر شيوخ خود را خراجگزار ايران میدانستند و حاکمان فارس علاوه بر فرمانروايی بر ايالت فارس خود را حاکم همهی جزيرههای خليجفارس میدانستند، دولت انگليس با بستن قرارداد با حاکمان ساحل جنوبی، آنها را متعهد کرد که بدون اجازهی انگلستان با هيچ دولتی ارتباط سياسی برقرار نکنند. با بستن قرارداد سری 1903 بين روس و انگليس و کشف نفت در مسجد سليمان و ديگر جاهای خليجفارس انگلستان يک نيروی دريايی نيرومند در آبهای خليجفارس و دريای عمان مستقر کرد.
با آغاز جنگ اول جهانی کشتیهای نفتکش انگليسی همواره حامل نفت به اروپا و آمريکا بودند. پس از پايان جنگ اول و دوم جهانی به علت آن که ملتهای آسيايی و آفريقايی از خواب بيدار شده و نهضتهای ضد استعماری خود را آغاز کرده بودند، انگلستان بر آن شد که خطمشی استعماری به شيوهی گذشته و اشغال خليجفارس را رها سازد و پس از انعقاد قراردادهای دو جانبه با هر يک از شيخهای منطقه، آنجا را ترک کند. انگلستان در سال 1930 کوشيد حکومت يکپارچهای از کويت، عدن و ديگر شيخنشينها تشکيل دهد، ولی وجود اختلاف بين رهبران اين سرزمينها از يک سو و مخالفت جدی رهبران سعودی با تشکيل اين فدراسيون، برنامهريزی انگلستان را به دشواری انداخت.
پس از قيام مردم ايران و ملی شدن صنعت نفت، انگلستان برای جلوگيری از تکرار چنين نهضتی در سواحل نفتخيز جنوبی، تصميم گرفت که در 1925 ميلادی، فدراسيونی از امارات عربی تشکيل داده وحتی در نظر داشت که اميرعبدال، وليعهد عراق، را به رياست اين فدراسيون منصوب کند. ولی دشمنی خاندان صعودی با خاندان هاشمی عراق سبب شد که بار ديگر بريتانيا از اين کار منصرف شود. در 16 ژانويه 1968 ميلادی، هارولد ويلسن، نخستوزير آن زمان انگليس، اعلام کرد که انگلستان تصميم دارد که تا سال 1971 همهی نيروهای خود را از شرق سوئز بيرون ببرد. در پی اين تصميم بود که انگلستان ضمن تماس با شيوخ ابوظبی، دبی، شارجه، عمان، امالقوين، فجيره و رأسالخيمه، زمينه را برای زمان پس از بيرون رفتن خود از اين منطقه فراهم ساخت و آنها را ترغيب به اتحاد با يکديگر کرد.
سرانجام، در 19 ژانويه 1968 ميلادی امارات دبی و ابوظبی اعلام کردند که برای مشارکت در بنيان سياست خارجی و دفاع و امنيت و آموزش و بهداشت و تابعيت واحد با يکديگر متحد خواهند شد. به دنبال اين اعلاميه شيوخ ديگر نيز علاقه خود را به شرکت در اين اتحاديه اعلام کردند. در دوم دسامبر 1971 حکمرانان شش اميرنشين به شرح زير در امارات دبی گردهم آمدند و با امضای پيماننامهای امارات متحده عربی را تشکيل دادند:
1. شيخ زايدبن سلطان آل نهيان، امير ابوظبی
2. شيخ راشدبن سعيد آل مکتوم، امير دوبی
3. شيخ خالدبن محمدالقاسمی، امير شارجه
4. شيخ احمدبن حميدالنعيمی، حاکم عجمان
5. شيخ احمدبن راشدالمعلا، حاکم امالقوين
6. شيخ محمدبن محمدالشرقی، حاکم فجيره
پس از زمان اندکی، با پيوستن شيخ صفربنمحمدالقاسمی، حاکم رأسالخيمه، به آن پيمان، شمار اميرنشينهای اين اتحاديه به هفت اميرنشين افزايش يافت. اما امير قطر که در نظر داشت پس از بيرون رفتن نيروهای انگليس از آن سرزمين به اتحاديهی امارات متحدهی عربی بپيوندد، از نظر خود برگشت و اين سرزمين از سال 1971 به صورت کشوری مستقل درآمد. در همين سال، بحرين، که از دوران باستان بخشی از خاک ايران به شمار میآمد، با پشتيبانی دولت انگلستان از ايران جدا شد و به صوت کشوری مستقل در آمد.
جزيرههای خليجفارس
خليج فارس جزيرههای بزرک و کوچک بیشماری دارد که برخی از آنها مانند کيش، خارک و قشم از نظر اقتصادی بسيار مهم هستند و شمار زيادی از ايرانيان و مردمان ديگر در آنها زندگی میکنند. برخی از اين جزيرهها به دليل نداشتن آب همچنان بی سکنه هستند. در اين چند ساله، سه جزيرهی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک به دليل ادعای بیپايهی دولت امارات متحدهی عربی دربارهی مالکيت بر آن جزيرهها، مورد توجه سياستبازان و رسانههای غربی قرار گرفتهاند.
استان بوشهر: جزيرهی امالکرم، جزيرهی جبرين، جزيرهی خارک، جزيرهی خارکو، جزيرهی خان، جزيرهی شيخ کرامه، جزيرهی عباسک، جزيرهی شيف، جزيرهی فارس جزيرهی گرم، جزيرهی مناف، جزيرهی نخيلو و چند جزيرهی کوچک.
استان هرمزگان: جزيرهی ابوموسی، جزيرهی تنب بزرگ، جزيرهی تنب کوچک، جزيرهی سيری، جزيرهی قشم، جزيرهی کيش، جزيرهی لارک، جزيرهی لاوان، جزيرهی هرمز، جزيرهی هندورابی، جزيرهی هنگام، جزيرهی شتورا، جزيرهی شيخ اندرابی، جزيرهی فارورگان، جزيرهی مارو و چند جزيرهی کوچک.
استان خوزستان: جزيرهی بونه، جزيرهی دارا، جزيرهی قبر ناخدا، جزيرهی مينو و چند جزيرهی کوچک که گاهی زير آب میروند.
_______________________________________________________________________________________________________________
منبع:
1. دهخدا، علیاکبر. لغتنامه(واژهی خليج فارس)، انتشارات دانشگاه تهران، 1377
2. مصاحب، غلامحسين. دايرهالمعارف فارسی(مقالهی خليج فارس). انتشارات فرانکلين، 1345
3. ويلسون، سرآرنولد. خليج فارس. ترجمهی محمد سعيدی. انتشارات علمی و فرهنگی، 1366
4. اقتداری، احمد. خليج فارس. شرکت سهامی کتابهای جيبی، 1356
5. اقبال، عباس. تاريخ اکتشافات جغرافيايی و علم جغرافيا. شرکت مطبوعات، 1317
6. تکميلهمايون، ناصر. خليج فارس. دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1381
1. Children,s Encyclopedia Britanica. 1995
2. Encyclopedia Americana. 1998
3. Compton,s Encyclopedia. 1995
نظرات شما عزیزان:
سید مهدی جزایری 
ساعت21:53---27 ارديبهشت 1391
آیت الله قاضی :
نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.
التماس دعا[گل]
اللهم عجـــــــــــــــــــــــــل لولیک الفرج
احسنت
سید مهدی جزایری 
ساعت19:41---26 ارديبهشت 1391
سلام.
خلیج همیشه فارس ایران ، همیشه فارس بوده ، همیشه فارس است و با اقتدار همیشه فارس خواهد ماند
احسنت